عاشق بودم حداقل آن روزها این گونه می اندیشیدم!
آن روزها اشک باچشمانم عجین شده بود و شبها قبل از گریه نمی خوابیدم ...
ولی حالا باید تمام قوایم را جمع کنم تا بتوانم قطره ای را مهمان چشمانم کنم!!!
خدای من !
من عاشق حال و هوای عاشقی بودم.
آن روزهایم را به من برگردان. روزهایی با هوای عاشقی.
اما این بار یک عشق واقعی را مهمان قلبم کن چرا که دیگر طاقت شکستن ندارد!