خسته شدم خسته ی هر چی درده
رو دوش من درد هزارتا مرده
جنگ با این همه غم و غریبی
یکی بگه رسم کدوم نبرده
بهار و پاییز و زمستون چیه ؟
برگ درخت من همیشه زرده
وقتی زمونه رو گرفته از من
دلم دیگه دنبال چی بگرده ؟
ای دلخور از گریه ...
مرد پر از گریه ...
بغض ترک خورده ...
دریاچه ی مرده ...
با گریه جاری شو ...
بازم بهاری شو ...
با درد خلوت کن ...
از غم شکایت کن ...
هزارتا خورشید واسه ی ما کم
دنیا بدون عشق خیلی سرد
ه باید بسازه و بسوزه با غم
دلی که بازیچه ی داغ و درده
حتی به خوابمم روز خوش ندیدم
بپرس از این چشمها که خواب رفته
منتظره کدوم خوشی بمونم
دنیا مگه چی داشت و رو نکرده